رنه واشعار او
پا به جهنم می گذارم
کسی به من جواب نمیدهد
جرم من هنوز ثابت نشده است-چه جرمی-
من نمی دانم سردرگمم
کسی خیلی سریع پرونده ها را پر می کند
و روی هم میگذارد
جلو میروم
سوزش گرما بر پوستم زبانه میکشد
کراواتم را شل می کنم اما گرما خفه کننده است_من ناشی ام_
پرونده را به سمت او میکشم
غرغر میکند _او خدا نیست _
مال مرافقط امضا می کند به من می گوید
دفاعیه ات را ننوشته ای
راست میگوید پرونده را پس میدهد
جوانی با نوک انگشتش چند ضربه به کتفم زد
و گفت زود باشید من عجله دارم
قلم را در دستم چر خاندم
جوان پرسید سواد داری و من دوباره کراواتم- را که اولین کراواتم بودا -شل کردم
_خیر
جوانک پرونده را گرفت
و گفت :زود بگو می نویسم
_بنویس من نمی دانم چه گناهی کرده ام
_همین
_بله
پرونده را گرفتم و روی میز گذا شتم
در حالی که از در خارج می شدم
جوانک فریاد زد گناه تو این است که نمیدانی چه گنا هی کرده ای
من فردای آن روز بازداشت شدم...من ناشی ام.
رنه هگا روته
دوست داشتم با هوا پیما سفر کنم
و هنگامی که هوا بارانی شد شیشه را پایین بکشم
و با دستم برای سنجا قک ها باران جمع کنم
اما حیف که من دیروز مردم.............
من آخرین انسان روی زمین بودم
خوشی در اعماق دره ها افتاده بود
ومن فقط خم شدم تا آن را بردارم
کسی مرا هل داد.
مارا باران گرفت ما در آسمان بودیم
من وتمام شکسی ام
او مرا رها کرد زیرا که اعتقاد داشت
زمین سخاوتمند تر است او مرا رها کرد پا به زمین گذاشت
و تردید دوست داشتن مرا به دسته ای از پرندگان در حال پرواز سپرد
من در فکر بازگشت او بودم او با سار ها دوست شد
من به دنبال برگرداندن او بودم
او پیر شد
نامش را عوض کردند
شکسپیر
او اشعاری را که برایم در آسمان ها گفته بود فروخت
وبرای خودش شهرت خرید
من ناراحت نشدم
من او را باز میگردانم
حتی اگر در گور باشد
رنه رو حتما" مي شناسيد كه از عشق شكسپير دوانه شد.
اميدوارم شما رنه نباشيد.....سجاد زماني
نظرات شما عزیزان: